دکتر داوری دردمند فلسفه است. اگر بخواهیم از او بگوییم، مستلزم این است که بدانیم فلسفه یعنی چه. هر بزرگی از آغاز تا حالا، یک حرف بیشتر ندارد. همین یک حرف است که بسط پیدا میکند. وراجی زیاد است اما حرف حساب یک کلمه بیشتر نیست. داوری هم یک دغدغه بیشتر ندارد؛ درد فلسفه. اما فلسفه چیست؟ تعریف فلسفه خیلی دشوار است.
تا اراده کنیم که وارد تعریف فلسفه شویم، وارد یک وادی سهمناک میشویم؛ کدام فلسفه؟ فلسفه افلاطون یا ارسطو یا هیدگر؟ من فلسفه را براساس آرای چه فیلسوفی باید تعریف کنم؟
اینجاست که دچار مشکل میشویم؛ پس بهتر است آن را تعریف نکنیم. فلسفه یک نشاط عقلی است، حرکت فکر است. فلسفه موضوع تعریف نیست و اصلا فلسفه تمامشدنی نیست. فردی گفته است «مثل فلسفه، مثل شخص نابینایی است که در شب تاریک، در یک اتاق دربسته تاریک به دنبال گربه سیاهی میگردد که در اتاق نیست!» اما آیا واقعا این است؟ فلسفه نور هم دارد؛ تنها ظلمت نیست.کار اصلی فلسفه تدبر در طبیعت فکر است.
فکر چیست؟ بررسی طبیعت تفکر، بررسی طبیعت واقع هم هست. واقع چیست؟
بنابراین اگر بخواهیم طبیعت تفکر را بشناسیم، باید در ماهیت و طبیعت هستی و هویت واقعیت تامل کرد. این کار فیلسوف است. فلسفه زیربناست. اگر فلسفه نبود، علم هم نبود.
فلسفه نقاد و راهگشاست. کار دکتر داوری همین بوده است. فلسفه فقط خواندن نیست؛ یک درد و دغدغه فکری است. اگر این درد در انسان هست راهگشاست. از اینرو باید به حرف فیلسوفان گوش سپرد. بیشترین بزرگان کسانی هستند که از رسم زمانه اطاعت نکردهاند. فیلسوف از آشنایی، آشناییزدایی میکند. ترک عادت زمانه یکی از کارهای فیلسوف است.